نمی‌دونم این چه مرضیه که افتاده به جونم...

یه مدته که همش دارم رابطه‌های مادر فرزندی اطرافم رو مقایسه می‌کنم. مهمون‌هایی که این چند وقت خونه‌مون اومدن، از اون مادرهای دوست داشتنی بودن. از اونا که همیشه آرزو داشتم مامانم مثل‌شون باشه.

در صورتیکه تمام این افراد تصور می‌کنن رابطه‌ی من و مامانم یه رابطه‌ی رویاییه، یه رابطه‌ی ایده‌آل، رابطه‌ای که همیشه خودشون برای رسیدن بش تلاش می‌کردن و هدف گذاری می‌کردن، یه رابطه‌ی بی‌نقص.

ولی فقط من و مامانم هستیم که می‌دونیم اونا در مورد رابطه‌ی ما اشتباه می‌کنن.

از عوارض مریضیم اینه که راه به راه به مامانم می‌گم فلانیو دیدی؟ یاد بگیر :| (می‌دونم خیلی خرم، می دونم :|)