عکس

یه روزی تنگ غروب آسمون

میرم از شهر توای نامهربون

من؟ من یک روز دوربین و کوله پشتی ام را برمیدارم و کفش هایم را پایم میکنم و از زندگی شهری و لوکس فرار کرده و به یک دختر کولی و دوره گرد تبدیل میشوم که عکس میگیرد و خرج سفرهایش را در می آورد. عکس هام؟ الان شاید عکاس مزخرفی باشم، اما بعدها بهتر خواهم شد. بعدها؟ یعنی نزدیک به همان روزی که دوربین و کوله ام را بردارم و کفش هام را پا کنم و دِ برو که رفتم...