۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق واقعی» ثبت شده است

برداشت آزاد

من مینویسم بغل ... که تو بیاییی با دستان باز به سمتم ...

من مینویسم بقل ... که تو بیایی بنشینی کنار دستم ... - یه جورایی قافیه بازی شد :/ -

دستان باز هم حالا دیگه لازم نیست ... باید گوش هایت را یا شانه ات را برایم گرم کنی :)


هیچ وقت یک بغلی را با یک عالمه آغوش باز تنها نگذارید !

این یک هشدار است ... قطعا خودکشی میکند ! چون اولش معتاد و مصرف کننده ی هر روزه ی بغلِ  شما میشود .

ولی اول سر صحبتم با آن  کسانیست که معنای این بغل ها را نمیدانند !

من وقتی میایم یکهو شما را بغل میکنم یعنی آن گاه به فرض دلتنگم ... یا کمبودی دارم ...

کاملا به این معنی نیست که اون کمبود به شما برگردد ! بیخودی هوایی نشوید ! انقدر حرف هم نزنید :/


اگر شخص بغل کننده ، به سمت آغوش شما دوباره پناه آورد دو حالت دارد :

یا واقعا اون احساس کمبود " به شما " بر میگردد

( چون در بالا اشاره کردیم به صورت کامل ممکن است به شما مربوط نباشد )

یا واقعا اون احساس کمبود " با شما " رفع میشود !

 :)

آره عزیزم !


دیگه راهِ تشخیص این دو حالت رو نمیگم چون که به صورتِ واضحی خودمو لو میدم :-"


#اتمام
۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۳:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مظفر میکائیلی

نمی‌دونم این چه مرضیه که افتاده به جونم...

نمی‌دونم این چه مرضیه که افتاده به جونم...

یه مدته که همش دارم رابطه‌های مادر فرزندی اطرافم رو مقایسه می‌کنم. مهمون‌هایی که این چند وقت خونه‌مون اومدن، از اون مادرهای دوست داشتنی بودن. از اونا که همیشه آرزو داشتم مامانم مثل‌شون باشه.

در صورتیکه تمام این افراد تصور می‌کنن رابطه‌ی من و مامانم یه رابطه‌ی رویاییه، یه رابطه‌ی ایده‌آل، رابطه‌ای که همیشه خودشون برای رسیدن بش تلاش می‌کردن و هدف گذاری می‌کردن، یه رابطه‌ی بی‌نقص.

ولی فقط من و مامانم هستیم که می‌دونیم اونا در مورد رابطه‌ی ما اشتباه می‌کنن.

از عوارض مریضیم اینه که راه به راه به مامانم می‌گم فلانیو دیدی؟ یاد بگیر :| (می‌دونم خیلی خرم، می دونم :|)



۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۲:۵۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مظفر میکائیلی